نمایندگان برحق یک اجتماع؛
فریاد صدای بی صدای مردم
ایران سرزمین باورمندان طبل اندام است، مردان و زنانی که ایمان قدرتمندی به باورهای خویش دارند اما، اغلب متعهد به باورهای خویش نیستند. فریادهای بلند اذهان بیدانش، براین اعتقاد هستند که اکثریت یک اجتماع میباشند، و این کثیر بودن خویش را با لجاجت، کوتهنظری و سست شماریدن افکار دیگران و در نهایت با فریاد و زورآزمایی به کرسی مینشانند. هم البته که بنا باین اعتقاد راسخ، هر فرد در این اجتماع سهل اندیشان، اندیشه خویش را نماینده بر حق اجتماع میداند. پس اینک این پرسش مهمی خواهد بود که نماینده برحق یک جامعه چه کسانی میتوانند باشند؟

علی رحیمی راد- روزنامه نگار
ایران سرزمین باورمندان طبل اندام است، مردان و زنانی که ایمان قدرتمندی به باورهای خویش دارند اما، اغلب متعهد به باورهای خویش نیستند. فریادهای بلند اذهان بیدانش، براین اعتقاد هستند که اکثریت یک اجتماع میباشند، و این کثیر بودن خویش را با لجاجت، کوتهنظری و سست شماریدن افکار دیگران و در نهایت با فریاد و زورآزمایی به کرسی مینشانند. هم البته که بنا باین اعتقاد راسخ، هر فرد در این اجتماع سهل اندیشان، اندیشه خویش را نماینده بر حق اجتماع میداند. پس اینک این پرسش مهمی خواهد بود که نماینده برحق یک جامعه چه کسانی میتوانند باشند؟
احتمالاً چند گروه فکری مدعای توجیه پذیرتری در سردمداری این مهم دارند، اول افرادی که به واسطه رای در یک بزنگاه تاریخی، بنیادهای یک نظام را در یک اجتماع تبیین و پیریزی کردهاند، دوم افرادی که بنابه آرای تاریخی خود را نگهبان اندیشههای به زعم خویش اصیل یک اجتماع میدانند و احتمالاً سوم افرادی که داعیه سعادت آرمانی برای انسان دارند.
اما یک جامعه بطور واقعی با تمام تاریخ و مساحتی که دارد متعلق به افراد زنده درآن است و با کمی بحث تعلق به آیندگانی دارد که از منابع یک جامعه سهم خواهند داشت. یک جامعه دیگر متعلق به درگذشتگان آن نیست، و تمام زنان و مردان بزرگ هم جزو مساحت انتزاعی و اموال اجتماعی محسوب می شوند که در آن میزیند یا خواهند زیست.
– بنابر این توجه به مالکان صاحب حق یک سرزمین، با توجه به مفهومی که از انسان بزرگ در یک جامعه ارائه می دهیم، نماینده بر حق را قابل تامل خواهیم کرد. در واقع انسان بزرگ یک اجتماع، فریاد بلند اندیشههای بالقوهای در یک اجتماع است که به علت ماهیت جمعگونه جمعیت، جمعیت ناتوان از بیان آن است. و هم باین علت که، اندیشه رشد دهنده در یک جامعه ارتباط مستقیم با پویایی، آفرینش و گذار به آینده در یک اجتماع دارد و فرد قهرمان کسی است که بنا به هوش و هوشمندی به شکل دادن و خلق این نقش و ابزار ارتباطی لازم دراین نقش میپردازد و باینگونه او خالق این گفتمان خواهد بود و آفریننده آیندهای است که مصالح آن را از درک صحیح از اجتماع خویش بدست آورده است. بنابراین جامعه پویایی خاموش خویش را به درک پیشوای خود میرساند و او خواستههای یک ملت را رسا به گفت میآورد. ازاین رو کاریزمای طبیعی یک انسان ارزشمند برای گذار یک اجتماع به آینده بهتر شکل میگیرد. بنابه آنچه گفته شد این انسان که توان درک و بیان رویای یک جامعه برای فردا را دارد، نماینده برحق یک جامعه و سخنگوی یک جامعه میگردد. اهمیت اول دراین مورد این خواهد بود بهشکل بدیهی تنها یک جریان دموکرات و عاری از فرامین طولانی مدت، و تنها جامعهای که بنای حاکمیت در آن برآورد امکان مناسب برای مردم و رویای مردم در رابطه با خویش و اجتماعشان است، امکان داشتن نماینده برحق را خواهد داشت. بنابراین توجه، ویژگی انسان بزرگ تا قبل از بیان اندیشههای مردم و سوق دادن آنان بهمانند یک رهبر تصمیم گیرنده به سمت آرزوی آنها، سکوتی است که بهاو اجازه دریافت و درک اندیشه جاری در اجتماع را میدهد. خواستهها اهمیت دوم مسئله تطور و پویایی اجتماع است، هیچ جامعهای در زمانهای مشخص خواستار تحقق یک آرمان نیست، هیچ جامعهای بیتاثیر از اندیشههای بزرگ فلاسفه، رخدادهای تاریخی و تحول منفی یا مثبت سرنوشت اجتماع، خستگی، شکست یا کامیابی و جدیت در تصمیمهای اخذکرده نمیماند. ازاین رو با روح این تطور، تغییر مدام و هر از چند سال پیشوای جامعه موافق است، بنابراین عنصر تصمیم گیرنده برای یک جامعه، هرگاه که حتی دریافت مناسبی از روح جامعه داشته باشد، زیرا که شکل تفکرات او و گفتمان او در تلاش برای احقاق حق دیروز یک جامعه بوده است، موعد انقضایش بسرمیآید. بر این اساس تنها جوامعی میتوانند حاکمانی داشته باشند «که نمایندگان بر حق ملت خود باشند» که در یک حاکمیت زمینی امکان تغییر منسجم رهبران را دارا باشند.
– در نهایت قابل ذکر است که شادمانی و آشتی همواره مردم در مواجهه با حاکمیت، صمیمیت سازنده ملت و دولت که موجب پاسداری ملت از اجتماع میشود، نتیجه فقدان فشار حاکمیت بر زندگی افراد است. هر نوع اندیشهای که زاویه اندکی با صدای خاموش یک ملت داشته باشد، فرسایش و لمس حکومتگری حاکمیت بر مردم را خواهد داشت. این ایجاد نارضایتی که حاصل به رخ کشیدن حاکمیت حاکم است، باعث امتناع افراد یک جامعه از حراست از آنچه میشود که پیکر جامعه نامیده میشوند. این فرسایش و خشم در تشکک بسیار اندک تا یک جنگ داخلی، بخاطر لمس حاکمیت بهعنوان حاکم یا قیمی است که دستور و دستاورد خود را به رخ ملتی خواهد کشید که با آن احساس ناخودینگی در مردم با حاکمیت همراه خواهد کرد. تفکرات آرمانی بهتر است در متن تشکلهای مدنی، درون مایه خواستههای یک ملت را تشکیل دهند تا روند طبیعی، پایداری و تعادل سازنده لازم برای یک اجتماع را در برآورد حق مسلم اجتماع در داشتن نمایندگان برحق بر راس کار را همواره دارا باشند.